وقتی سردی نفرت وجودت را فرا گیرد،
زمانیکه هراس مرگ چون دردی عظیم و تلخ، بند بند پیکرت را قاب گیرد،
زمانیکه نمی دانی ولی گرمی عشقی قلب بی روح ترا آرام گیرد،
خدا در لبخند یک بیگانه می گوید کنارت هستم ای تنها!!!
مبادا ناامیدی پیکرت را سخت لرزاند!
من اینجا هستم ای بنده خدایت گرچه تنها است ، ترا تنها نمی خواهد!
تو تنها نیستی هرگز!
من اینجا در میان قلب پرخشمت نشستم تا مرا خوانی،
که من دلتنگ آوای توام بنده، من اینجا هستم هرلحظه....
صدایم کن صدایم کن!
|